دیدار امام با رزمنده همدانی در ۱۶ خرداد سال ۶۸
به گزارش پایگاه خبری روایت پرس- سولماز عنایتی: روایت مردی که امام، او را به تشییع پیکرش دعوت کرده، آن هم در بزرگترین تشییع پیکر قرن بیستم به قدری شنیدنی و خواندنی است و هیجان دارد که ضربان قلب را به اوج میرساند و دهانت را خشک میکند که مبادا نتوانی حق مطلب را ادا کنی.
هرچند مهر خمینی کبیر در دل یاران در گهوارهاش به اندازهای هست که با فصاحت و بلاغت از عشقی عمیق بگویند و دیدار به وداع افتاده را با آب و تاب ترسیم کنند، دیداری که از سوی محبوب با هزار معجزه رقم میخورد.
دیداری که با یک خواب تعبیر میشود، گویی معمار کبیر حتی در روز وداعش هم پای در راه اجابت دلهای آرزومند میگذارد علیالخصوص که حاجت، دیدار باشد و زیارت.
«محمدعلی اصلیان» رزمنده همدانی از همان یاران امام است که از سوی حضرتش برای حضور در مراسم تشییع دعوت شده و خاطرهای بس شنیدنی توام با غم و غرور برای خود ساخته است.
خاطرهای که سالها به کرات تعریف شده و دهان به دهان چرخیده و حالا به خبرگزاری فارس رسیده است.
«پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها تلاش کردم به دیدار امام بروم اما به دلایل مختلف موفق نشدم، در دوران جنگ هم اغلب در جبهههای نبرد حق علیه باطل بودم و این فرصت دست نداد تا اینکه امام خمینی(ره) به رحمت خدا رفت.
راز خوابی در عالم رویا
زمانی که خبر فوت حضرت را شنیدم، اشک از چشمانم جاری شد و غمی بزرگ در وجودم ریشه دواند، با خود گفتم در دوران جنگ هفت بار مجروح و سه بار اسیر شدم اما توفیق ملاقات امام را نداشتم و با همین حساب مجروحیت و اسارت و البته با حزن و اندوه به خواب رفتم، در عالم خواب امام را دیدم، او گفت «ناراحت نباش من را ملاقات میکنی».
همین خواب سبب شده، مصمم و پاشنه ورکشیده راهی شوم برای مراسم تشییع و تدفین امام، راهی مصلای تهران شدم، انگار تهران روز محشر بود از خیل عظیم جمعیت، سیل مردم را که دیدم با خودم گفتم «هنگام وداع هم نمیتوانم امام را زیارت کنم» اما پس دلیل خوابی که دیده بودم چه بود؟
در همین حین که مشغول راز و نیاز بودم و دنبال علت و معلول میگشتم یکباره موتورسواری به سمتم آمد، متوجه نشدم چه کسی بود و چطور سوار شدم، تنها فقط در مدت زمانی کوتاه شاید در عرض یک ربع به بهشت زهرا رسیدم.
پیکر حضرت را با هلیکوپر آوردند و از دور تابوت چوبی در خیل عظیمی از مردم تشییع میشد، تا چشم کار میکرد جمعیت بود و من خودم را به داخل انبوه مردم رساندم و عزم جزم کردم تا امام را قبل دفن، زیارت کنم.
خوابی که تعبیر شد
در این میان، درست به وقت عزم جزم شده من، نیرویی بسیار عظیم تابوت حضرت را به سمت زمین متمایل کرد تا اینکه پیکر امام را روی زمین گذاشتند، من هم خودم را به تابوت رساندم و قفسه سینه امام را که جراحی شده بود بوسهباران کردم.
راستش در همین لحظه به عشقم رسیدم و خوابم تعبیر شد، چهره حضرت را دیدم و با پیکرش وداع کردم، بلافاصله از روی زمین بلند شدم و بار دیگر تابوت امام دوباره بر فراز دستهای مردمی که حضورشان در تاریخ کمنظیر نه بلکه بینظیر بود، تشییع شد.
مجدد پیکر حضرت را با هلیکوپتر منتقل کردند، مردم اجازه تشییع و تدفین معمار کبیر انقلاب را نمیدادند و فرد به فرد حاضران تمنای وداع با امام را داشتند.
من اما عین بعضی از مردم، به زیارت چهره امام بسنده نکردم و دلم راضی نشد، بر مزار حضرت رفتم تا ساعت چهار یا پنج بعدازظهر منتظرشان بودم، آسمان که به پرتوهای سرخ غروب نشست، پیکر امام راحل را با تابوت جدید به سوی مزار آوردند و من هم جزو افرادی بودم که حضرت را دفن کردم.
داخل مزار امام به آرامش رسیدم، آخر حضرت خودش مرا فراخواند و دیدار چهره ملکوتی او برای من حسرت نشد.
خاطره خاص تدفین امام، برای من ماندگار شد ولی امام همیشه با مردم بود و با مردم هم ماند، تأکید او همواره بر مردمداری و احترام به مردم بود.
جوانان امروز برای درک امام و ادامه راهش باید گوش به فرمان مقام معظم رهبری یادگار عزیز انقلاب باشند تا این انقلاب به دست ولی عصر(عج) سپرده شود.»
کد خبرنگار: 1408
( تعداد دیدگاه ها : 0 )