تابلوی گیتی در روز سیزده بهدر یکدست میشود، مرز شهرهای سیمانی با دشت و کوه برداشته میشود و انسان به دامن مادر طبیعت میشتابد.
پایگاه خبری روایت پرس- علی پنبهای:هر سال زمانی که ۱۳ روز از آغاز سال جدید گذشت، طبیعت آخرین مقصد عید دیدنی انسانهاست. این بار دشت و کوه و دمن آغوش باز میکنند و با وجود اینکه میدانند برخی میهمانان خوبی نیستند و زخمی بر بدنشان میزنند باز هم میزبان شایستهای میشوند. ایرانیها منتظر بهانهاند، بهانهای که آنها را گرد هم آورد و به تعریف و شوخی و خنده بگذرد. گاهی به بهانه اینکه شب یک دقیقه طولانیتر است و گاهی به بهانه اینکه سال جدید از راه رسیده و گاهی به بهانه زدن به دامان طبیعت.۱۳ فروردین هر سال طبیعت انسان را در تابلوی هستی خود جا میدهد، بدون خساست، بدون تنگنظری. فراش باد صبا آب و جارویی به پهنای گیتی زده و پرندگان کنسرت زنده حمد را بدون فروختن بلیط و تنها از روی وظیفه به اجرا در میآورند.گاهی ابرها هم نم نم باران را هدیهای میدهند به انسانها تا کیفشان کوک شود و روحشان بیشتر صیقل بخورد و غبار دود ماشینهای سیاه و سفید خیابانهای آسفالته را از یک سو و غبار مجازی دادههای فیبرهای نوری را از سوی دیگر، بشوید و بزداید و ببرد. طبیعت خسته نمیشود و هر سال وظیفه خود را برای دمی آسودن به خوبی اجرا میکند و صدای قهقهههای خنده آدمیان و شیطنت کودکان را در زیر گنبد کبود طنینانداز میکند.
در این میان عباسآباد و گنجنامه و فخرآباد، کمر بسته و گیان و باغ سیفیه و مینیورد و… مانند همیشه میزبانهای دوستداشتنی هستند اما رسم و رسوم میهمانان فرقهایی کرده است. کوفتههای بانوان سختکوش همدانی به کبابهای مردان قدر قدرت خانواده بدل شده و رقابت سیخ زدن جوجه و کوبیده به کریخانیهای معمول. چنان که کوفتههای توپر، هلوکبابهای لذیذ و البته پرزحمت همدانیها کمتر در سفرههای ۱۳ بهدر یافت میشوند. این تنها تغییر روزها نیست، یکی از رویدادهای جدید نیز دغدغهمندی طبیعت دوستان است که از رها شدن زبالههای پلاستیکی و غیر پلاستیکی در دامن زیبای زمین خون دل میخورند. مانند اعلانی که در فضای مجازی زیر عکس کیسههای زباله دست به دست میشود:«اسمش کیسه زباله است، رنگها و سایزهای مختلف هم پیدا میشه، جالبه! تو کیف و جیب و داشبورد ماشین هم جا میشه!سیزده بهدر چند تا از اینا بردارید، آشغالا رو تو طبیعت نریزید.»
چه سری است که طبیعتدوستان رندند، از همان رندی که برای حفاظت از شقایقهای وحشتی دشتها؛ ماجرای کاسه اشکنک را علم کرد و چه رندانی که برای صفای وجود انسان داستان ۱۳ بهدر را ساختند و آب و تاب دادند؛ تا حلقه ارتباط انسان و مادر از هم گسیخته نشود و انسان و باغ و طبیعت دوست بمانند و سری به هم بزنند.
امروز زیلوها کوچکتر از فرشها و مبلهای استیل و راحتی میگسترند تا آدمها شانه به شانه هم بنشینند، گاهی کمبود جا دو سه نفری را به آغوش هم میکشاند و خندههای بیشماری را بر لبان مینشاند. اینها اتفاقی نیست، هدیه طبیعت و نوروز است به انسان در هر قرن و عصری. حتی عصری که هوش مصنوعی دارد برایش خط و نشان میکشد و کم کم حالی میکند که کت تن کیست. فضای مجازی که خود را صاحب ارتباطات میداند اینجا رنگ میبازد، انسانها چهره در چهره، نفس به نفس روی زیراندازی در دل طبیعت غرق در گفت و گویند و او امروز تنها میماند تا مزه تنهایی انسان را که در روزهای سال به او تحمیل میکند؛ بچشد. تابلوی گیتی امروز یکدست میشود، مرز شهرهای سیمانی با دشت و کوه برداشته میشود و انسان به دامن مادر طبیعت میشتابد. دعاها مستجاب میشود چراکه جماعتی با هم برای عاقبت به خیری دعا میکنند دست به دامان خالق هستی میشوند؛ مادرها و پدرها دست به آسمان میبرند و خوشبختی برای خانواده و فرزندان میطلبند و اوست که اجابت میکند به هر بهانهای!